جدول جو
جدول جو

معنی حسین خرم - جستجوی لغت در جدول جو

حسین خرم
(حُ سَ نِ خُرْ رَ)
زانوسی مازندرانی خراسانی الاصل. شاعر صوفی معاصر هدایت بود و در مجمع الفصحا او را یاد کرده است. (ذریعه ج 9 ص 292)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ سَ خَ)
دهی است مربوط به حکومت درجۀ 4 بگرامی مربوط ولایت کابل که بین 69 درجه و 15 دقیقه طول البلد شمالی و 34 درجه و 27 دقیقه عرض البلد شرقی واقع است. باشندگان آن غالباً از قوم ترکی و اندراند مردم آن زراعت پیشه اند و زراعت دیمی و آبی دارد. محصول آن گندم، جو جواری و حبوبات است، خربوزه، تربوز، بادرنگ، تره هم کشت میشود. میوه آن زردآلو، سنجد بمقدار کم، اما سیب بمقدار زیادتر است. آبیاری توسط کاریز و ضمناً جوئی که از قریۀ کمری شرقاًجریان دارد و از حسین خیل میگذرد صورت میگیرد. حیوانات آن، گاو، خر، گوسفند و بز است و حدود شمالی آن راچمن نیزار بگرامی فراگرفته که این نیزار باعث تولیدپشه زهرناک گردیده. هوای آن در تابستان گرم و در زمستان سرد است. (از فرهنگ جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ خَ)
ابن شمس الدین محمد خفری. ملقب به قوام الدین. او راست: جعفریه در حساب به فارسی که بنام شاه سلطان جعفر نگاشته است. (ذریعه ج 5 ص 109)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ خَ رَ)
ابن عبدالله بن احمد خرقی حنبلی مکنی به ابوعلی فقیه. متوفی در عید فطر. او راست: مختصر در فروع حنبلی و در 299 هجری قمری 912/ میلادی درگذشت. (تاریخ بغدادج 8 ص 59) (کامل ابن اثیر ج 8 ص 4) (معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ خَ)
ابن بهلول انکه بیگ پس از پدرش حاکم خوارزم از طرف سلطان حسین بایقرا بود. (ذریعه ج 9 ص 290)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری نجف آباد و سه هزارگزی خاور خراسان. ناحیه ای است تپه ماهور، سردسیر. دارای 160 تن سکنه میباشد. کردی و فارسی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. صنایع زنان: قالیچه، گلیم، جاجیم بافی است. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ ثَ مَ)
میرزا محمد حسین ثمر، شاعر است و ثمر تخلص دارد و دیوانش چاپ شده است. (ذریعه ج 9 ص 184)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ تُ)
محمد بن حسن بن حیدر حسینی کوه کمری. متولد در ارونق از نواحی تبریز و متوفی در نجف 23 رجب 1299 هجری قمری 1882/ میلادی او فقیهی اصولی و مرجع شیعه بود. او راست: ’مقدمۀ واجب’ و جز آن. وی بعد از شیخ مرتضی انصاری مرجعیت یافت. (معجم المؤلفین از اعیان الشیعه ج 27 ص 154) (اعلام الشیعۀ قرن سیزدهم هجری ص 240) (ذریعه ج 1 ص 189 و ج 11 ص 215)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ نَ)
ابن محمد بن اسعدحنفی فقیه ساکن حلب و مکه بود. او راست: شرح بر جامع صغیر محمد بن حسن شیبانی و ’الواقعات’. وی نزدیک 580 هجری قمری 1184/ میلادی درگذشت. (معجم المؤلفین از جواهر المضیئه) (کشف الظنون) (هدیه العارفین ج 1 ص 313)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ گُ)
دهی است جزء دهستان شراو بالا، بخش وفس شهرستان اراک. واقع در 51هزارگزی جنوب باختری کمیجان و 12هزارگزی مالرو عمومی. ناحیه ای است کوهستانی. سردسیر. دارای 229 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات و چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات، انگور. اهالی به کشاورزی و گله داری، قالیچه بافی گذران میکنند. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ کُ)
شبستری. پهلوان داستانی است که به نام ’حسین کرد’ معروف شده است. او در آن داستان دست پروردۀ حسن بیدآبادی و مسیح دکمه بند تبریزی خوانده شده است. این داستان وقایعی در دورۀ صفوی رانشان میدهد و مکرراً در هند و ایران چاپ شده است
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ کِ رِ)
ملک معزالدین از آل کرت سربداری چهل سال سلطنت کرد. 732-771 هجری قمری) و در این سال درگذشت. ابن حسام شاعر ’ماءه عامل’ منظوم را به نام وی ساخته است. رجوع به مقدمۀ این لغتنامه و تاریخ عصر حافظ ص 214 و 222 و رجال حبیب السیرص 55 و 63 و 66 و از سعدی تا جامی ص 199 و 200 شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ عَ رَ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد واقع در 10هزارگزی شمال مشهد. جنوب کشف رود. ناحیه ای است واقع در جلگه. معتدل. دارای 271 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آنجا غلات. اهالی به کشاورزی، مالداری گذران میکنند. راه آن اتومبیل رو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ اَ صَ)
ابن علی ملقب به معین الدین (الملک) اصم. صاحب دیوان سنجر. (آثار الوزراء) (دستور الوزراء) (حبیب السیر) (تعلیقات لباب الالباب قزوینی ج 1 ص 309). وگویا لطیف مراغه یی این شعر را در حق وی گفته است:
کان احسان و علو شاه حسین بن علی
که ستوده چو حسین و چو علی صفدر خاست.
(لباب الالباب ج 2 ص 375)
لغت نامه دهخدا
مرتعی در روستای کوهپر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی